سفارش تبلیغ
صبا ویژن

محض تنوع

محض جیش بابالنگ دراز

    نظر

قابل توجه ندا:

دیشب با جودی رفتیم شافی کاپ. این متن رو پس از اینکه برگشتم خونه نوشتم.

خوب یعنی چی؟

وقتی تازه می خوای بری شافی کاپ جیشت میگیره؟ 

وقتی داری کافه گلاسه می خوری جیشت میگیره؟

وقتی لباسای شافی کاپ رفتنت رو پوشیدی از همه مهم تر عطر گرونتو بعد از 3 سال زدی یهو جیشت میگیره؟

وقتی عجله داری آژانس دم در منتظره و هی بوق میزنه میگه هووووو بیا دیگه یهو جیشت میگیره؟


جیش نوشت: (همون پ. ن. که میشه پانوشت)

حالا وقتی تو شافی کاپ نشستی، جیشت گرفته. جودی هم پیشنهاد میکنه که هویج بستنی از اون 1 لیتری‌ها بزنی تو رگ... خوب وقتی مفته جیش چیه؟ دو هم داشته باشی هیچ مشکلی پیش نمیاد... مشکل اونجاست که بابایی هستی و تو باید صورت حساب رو پرداخت کنی. البته عیبی نداره، من و جودی از این حرفا نداریم. من واسه دختر مهربونم جون هم میدم پول که چرک کف دسته...

وقتی جیشت گرفته، تو تاکسی هم هستی، بین دو نفر، به صورت عرضی و افقی فشار بهت وارد میکنن...

وقتی جیشت گرفته، تو ماشین هم هستی، اونجاست که چاله چوله‌های خیابون خیلی خیلی به چشم میان....مخصوصا سرعت گیرا...

خوب یعنی چی...

ا وااا...چرا اینجوری نیگا میکنی؟ خوب جیش جیشه دیگه... اصلا به قول ندا «دیگه هیچی نمی گم.»


از طرف بابای شیطون که امروز پوز بابایی عصبانی رو به خاک مالید. هورااااااااااااااااااااا... دست دست... شله شله...

ببخشید جودی جونم! دست خودم نبود خیلی خوشحال بودم باید خودمو خالی می کردم...