سفارش تبلیغ
صبا ویژن

محض تنوع

محض سوغاتیهای جدید

سلاااااااام به همه

قرار بوده و هست که ما اینجا بترکون و کِرکِرخنده راه بندازیم، تا ملتو از دپسردگی دربیاریم! (یکی نیس بگه شما مسئول شادی ملتید؟) اگه دوز شوخی خنده کمه، به بزرگواری خودتون ببخشید، تازه اولشه، موتورمون روشن شه، میترکونیم:D

خب من از مسافرت دوم هم برگشتم، حال داد، زیاد! مراقب بودم، سوغاتی آوردم، سعی کردم هم تو همه عکسا باشم، هم لبخند بزنم، ولی پلیور... تنم نبود (شکلک خجالت!)، عکسای جدیدم نشون بابام دادم، وقتی داشتم بهش نشون میدادم فهمیدم چقدر عید بهم ساخته و چقدر چاق شدم!!! بابالنگ دراز از دوتا چیز گُرخیده بود: یکی چاقی دو سه روزه من، دو ژست‌های دیدنیم موقع عکس گرفتن! بابایی تو که نمیدونی اونایی که دعوتمون کردن و ما چترشون شدیم، چقدر بهمون میرسیدن! منم که دیدی چه شیکموام، خوردم دیگه! قول میدم با ورزش درستش کنم، اونجوری عکسامو نگاه نکن دیگه! بعدهم منو که میشناسی، عاشق هیجان و تنوعم، حال میده از درخت بری بالا، آویزون شی، تمام دست و پات زخم و کبود شه که یه عکس هیجانی بگیری :))

میدونم میگی دخترم یه تخته‌اش کمه، ولی نگو! شبیه جولیا برادرزاده‌ات که همیشه صاف و اتوکشیده است باشم خوبه؟!!!

تعطیلات نوروزی هم داره تموم میشه و کاره که انتظار مارو میکشه (اس‌ام‌اس مسخره‌ی ستاد کوفت کردن تعطیلات نوروزی!) اگه کم اومدیم سر زدیم بهمون خُرده نگیرید، درگیر کاریم دیگه، آخه منو بابام همکار هم هستیم باهم:D

سه تا توضیح بدم، اون پلیور خوشمله گرمه بابایی، نمیتونم بپوشمش، میدونی که من برعکس توی سرماییه همیشه مریض! گرماییم، این جدیده که رنگاوارنگه و کلاه هم داره قشنگ نیست؟ دوسش نداری؟ اینم باحاله‌ها، مگه تو پیرهن صورتیه‌اتو که هی میگم بپوش میپوشی؟!!!

دومین توضیح: تمام نگاه‌های شما ثبت و ضبط میشه و بعداً در دادگاه برعلیه خودتون استفاده میشه! من خیلی از نگاه‌های هیدنتونو شکار کردم و میکنم! وخیلی‌هارو هم حس میکنم و مطمئنم الان که برگشتم، داری نگاه میکنی و تا من برمیگردم نگاهتو میدزدی! دخترت زرنگتر از این حرفاس، خیلی وقتا خودشو میزنه به خنگی که هم باباش حال کنه دخترش خنگه و هنوز بزرگ نشده و هم خیالش راحت باشه که چون بزرگ نشده نمیذاره بره، آخه بچه‌ها انقدر بی‌معرفتن که وقتی بزرگ میشن، مامان باباشون یادشون میره و میذارن میرن پی زندگی خودشون! من قول میدم اینجوری نباشم، ولی چون رسم روزگاره، خودم میزنم به خنگی که خیالت راحت باشه رسم روزگار هم فعلا شامل حال بابالنگ درازو جودی نمیشه، بگذریم که دخترت بامعرفت‌تر از این حرفاست که بره تو نخ اجرای رسم روزگار (امیدوارم کسی منظورمو فهمیده باشه! میدونم گنگ نوشتم، صورتاتونو کج و کوله نکنید!)

من خوشم نمیاد از لبه لیوانم، آب، چایی، نوشابه، دلستر، نسکافه یا هر نوشیدنی دیگه که میخوریم بچکه، برای همین لبمو میکشم به لبه لیوان، نمیدونستم انقدر توچشمه! نمیکشم دیگه، کمک کن ترک کنم، دو سه نفر دیگه هم بهم گفتن، مثل اینکه ضایع است! بابام شدی که تربیتم کنی دیگه! نه اینکه من تورو تربیت کنم که...;)

و نکته آخر، جمعه اگه تونستید به پارک نیاوران یه سر بزنید، به میدون اصلی بزرگه که از چهارطرف میان توش! شاید یه خاطرات مزاحم گیرتون اومد. راستی باباییم خیلی هم انتقادپذیره، کتابشو خوندید، اشکالی داشت، بگید برای چاپ‌های بعدی اصلاح کنیم...

همه خوش باشید و خوش بگذره این دو سه روز آخر تعطیلات...