محض کار جدید جودی
نیستم، چون مشغول یه کار جدید و البته موقت شده بودم... از شنبه هم کار جدید و دائمی! دوست داشتم بازم استراحت کنم، همه عالم و آدم هم گیر میدن واسه ما وقت بذار، ولی مهم نیستن، خودم مهمم، بعد سالها دارم با رفیق فابریکم همکار میشم، همیشه آرزوی جفتمون بود، داتشگاه یا کار باهم باشیم، نشد، نشد، نشد، حالا شده... برام همین انگیزه کافیه تا محیط مزخرف یه کار دولتی رو تحمل کنم، همیشه آرزوم بوده واسه خودم کار کنم، مطمئن هم یه روز هم واسه خودم کار میکنم، اما کی؟ نمیدونم!
شرایط زندگی آدما باهم فرق میکنه، حال میکنم به همه قول میدم و بعدهم بخاطر شرایطم میذارمشون سرکار... حتما تو دلتون میگید چه بدجنس! ولی آدم باید خودش عاقل باشه، از یه شاغل یه انتظار داشته باشه، از یه متاهل یه انتظار، از یه دانشجو یه انتظار، از یه بیکار علاف هم یه انتظار! من همیشه خواستم فعال باشم، از آدرس وبلاگم هم مشخصه بیش فعالم و انرژیم تمومی نداره، پس هرکسی نمیتونه کنارم بمونه، زیاد بودند آدمایی که اولش درکنارم حال دنیارو کردن، ولی بعدش دووم نیوردن و بریدند، برام هم اهمیتی نداره، چون عادت کردم به این سیر، دوست جدید، یه دوره، بعدهم خداحافظ! کم بودن مث رفیق فابریکی که (دارم بخاطرش کار دولتی رو تحمل میکنم) 15ساله باهمیم و دوستیمون روزبروز محکم تر شده... همیشه هم کیفیت مهمه نه کمیت :)
نوشته قبلیم... هنوز درگیرشم، تو روحش!